عشق

...

عشق

...

مجنون

یادداشت: یک شبی مجنون نمازش راشکست- بی وضودر کوچه لیلا نشست- عشق آنشب مست مستش کرده بود- فارغ ازجام الستش کرده بود-گفت یارب از چه خارم کرده ای- برصلیب عشق دارم کرده ای- خسته ام زین عشق دل خونم نکن-من که مجنونم تو مجنونم نکن-مرد این بازیچه دیگرنیستم-این تو و لیلای تو،من نیستم-گفت ای دیوانه،لیلایت منم-دررگت پنهان وپیدایت منم-سالهاباجورلیلا ساختی-من کنارت بودم ونشناختی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد